جک دورسی، بنیانگذار توییتر، اسکوئر و بلواسکای بهعنوان یکی از مهمترین حامیان وب غیرمتمرکز و کارآفرین تسلیمناپذیر سیلیکون ولی شناخته میشود.
بهار سال ۲۰۰۶ هنگامیکه جک دورسی به همراه همکارانش شرکت توییتر را تأسیس کرد، ایدهای نداشت که این پلتفرم روزی به مهمترین تریبون جنبشهای اجتماعی و سیاسی تبدیل میشود.
در سالهای اولیه، توییتر صرفاً بهعنوان مکانی برای بهاشتراکگذاری افکار روزمرهی کاربران یا انتشار اخبار کوتاه شناخته میشد؛ اما قابلیتهایی نظیر ارسال لحظهای اطلاعات و امکان هشتگگذاری، هویت دیگری به این پلتفرم بخشید. این تغییر در رویدادهایی مانند بهار عربی، جنبش اشغال والاستریت و انقلاب چتری هنگکنگ نمایان شد و پس از آن در بسیاری از رویدادهای تاریخساز جهان نقشی انکارنشدنی ایفا کرد.
جک دورسی که در سیلیکونولی به ذهنیت آزادیخواه و آرمانگرایی هیپیوارش شهرت دارد، در دوران مدیریت توییتر همواره خود را در میانهی انتقادات تند مخالفان مییافت: دموکراتها معتقد بودند او روی محتوای توییتر نظارت کافی ندارد و اجازه میدهد اطلاعات نادرست و نفرتپراکنی گسترش یابد. در مقابل جمهوریخواهان او را به سانسور محتوای محافظهکاران متهم میکردند.
اما مهمترین منتقدان دورسی سرمایهگذاران توییتر بودند که انتظار داشتند او درآمد بسیار بیشتری را از جامعهی کاربری فعال این پلتفرم کسب کند و رویکردی مشابه استراتژیهای فیسبوک را در پیش بگیرد.
دورسی اما نمیخواست به محدودیتهای رایج مدیرعاملهای فناوری تن دهد. او پس از تأسیس پلتفرم مالی اسکوئر (که بعدها به بلاک تغییر نام داد) از پتانسیلهای ارزهای دیجیتال ایده گرفت، به یکی از حامیان سرسخت بیتکوین تبدیل شد و در سخنرانیهایش این ارز را کلیدی برای حل نابرابریهای جهانی خواند.
این دیدگاه او را به سمت وب غیرمتمرکز سوق داد و نهایتاً به استعفای دورسی از توییتر و تأسیس بلو اسکای منجر شد، پروژهای که آن را فرصتی برای رهایی از قیدوبندهای «بنیانگذار بودن» و تلاش برای آیندهی آزاد وب توصیف میکرد.
رسانهها همیشه از دورسی چهرهای متفاوت و عجیب ترسیم کردهاند: مردی با ظاهری بحثبرانگیز، تصمیماتی غیرمنتظره و ایدههایی که گاهی مرزهای معمول کسبوکار را در هم میشکنند.
با ما همراه باشید تا مروری کنیم بر زندگی جک دورسی، کارآفرین تسلیمناپذیر سیلیکونولی که ماه می ۲۰۲۴ از سیاستهای آزادی بیان ایلان ماسک، رئیس شرکت ریبرند شدهی ایکس، حمایت کرد.
دوران کودکی و نوجوانی جک دورسی: در جستوجوی کشف اسرار جادهها و نقشهها
جک پاتریک دورسی (Jack Patrick Dorsey) ۱۹ نوامبر ۱۹۷۶ در شهر سنتلوئیس میسوری و در خانوادهای به دنیا آمد که نمونهی سادهای از طبقهی متوسط آمریکایی محسوب میشد. سنتلوئیس دههی ۸۰ شهری بود در حال گذار. صنایع سنتی رو به افول میرفتند و موج تازهای از تکنولوژی درحال ظهور بود و داستانهای مهاجران رونق داشت.
تیم دورسی، پدر جک که در شرکت ساخت و نصب تجهیزات پزشکی، در بخش تولید طیفسنجهای جرمی کار میکرد، عشق به مهندسی و دقت را با خود به خانه میآورد. مادرش، مارسیا، زنی خانهدار با گرایشهای محافظهکارانه بود که بخشی از وقتش را به فعالیتهای داوطلبانه در کلیسا اختصاص میداد.
جک دوران دبستان را در مدرسهای کاتولیکی گذراند که با انضباط سختگیرانهاش شناخته میشد. اما مشکل اصلی جک در این زمان نه به قوانین یا دروس مدرسه، بلکه به لکنتزبانش بر میگشت که او را تا حدی منزوی کرده بود. معلمان مدرسه خیلی زود متوجه شدند او خود را از همکلاسیهایش جدا میکند و آخر کلاس مینشیند تا کسی به او کاری نداشته باشد.
مارسیا، نگران وضعیت پسرش، او را به جلسات گفتاردرمانی میبرد، اما پیشرفت آنها چندان سریع نبود. جک عموماً نه علاقهای به زمین بازی نشان میداد و نه تلاش میکرد دانشآموز درخشانی باشد. اگر در درسی نمرهی فوقالعادهی کسب میکرد، صرفاً بهخاطر علاقهی شخصیاش بود.
در عوض او ساعتها به نقشهها، مسیرهای حملونقل و راههای شهری خیره میشد. به نظر میرسید که از همان سنین پایین، علاقهای عمیق به فهم سیستمها و ارتباطات پیچیده در او شکلگرفته بود. دورسی سالها بعد در مصاحبهای گفت: در کودکی همیشه به این فکر میکردم که هر خیابان و هر مسیر چه داستانی دارد و مردم چگونه از این مسیرها برای رسیدن به یکدیگر استفاده میکنند. هر نقشه برای من مانند یک داستان بزرگ بود که هر بخش آن به بخشی دیگر متصل میشد.
سال ۱۹۸۹ تیم دورسی یک پیسی دستدوم IBM برای پسرش خرید و دنیای جک ۱۳ساله را تغییر داد: حالا او میتوانست بهراحتی از میهمانیهای خانگی به کنج اتاق پناه ببرد و خودش را با کامپیوتر مشغول کند.
جک دورسی دوران دبیرستانش را در مدرسهی بیشاپ دوبورگ گذراند، یکی از بهترین دبیرستانهای منطقه که به آزمایشگاه کامپیوتری مجهز بود. البته او مدتی بهصورت پارهوقت نقش مدل فشن هم کار میکرد و به تاریخ ِهنر نیز علاقه داشت. بااینحال همچنان نوجوانی منزوی و خجالتی بود و برنامهنویسی را به چشم تفریحی میدید که او را با خودش تنها میگذاشت.
جک زبانهای مختلف برنامهنویسی را بهطور خودآموز یاد میگرفت، اما زمانی واقعاً به توسعهی نرمافزار علاقهمند شد که تصمیم گرفت نقشهها و مسیرهای حملونقل شهری را در برنامهای شبیهسازی کند، بهطوریکه حرکت تاکسیها در آنها مشخص باشد.
اما یکی از عادات جک نوجوان که والدینش را متعجب میکرد، این بود که شبها با یک اسکنر پلیس و رادیویی کوچک به مکالمات بیسیم اورژانسی گوش میداد. او مجذوب سیستمهای پیچیدهی ارسال و دریافت پیامها شده بود، مخصوصاً سیستمهای ردیابی حرکت تاکسیها و آمبولانسها در سطح شهر. بهاینترتیب اولین برنامههای نرمافزاریاش را برای مراکز تاکسیرانی و آتشنشانی نوشت.
در سالهای پایانی دبیرستان، جک با موسیقی پانک راک آشنا شد و استایل خود را تغییر داد: خالکوبی، گوشواره، موهایی سیخ و آبیرنگ. اما پانک راک برای جک صرفاً سلیقهی موسیقی یا سرگرمی شبانه نبود؛ او در پانک چیزی را میدید که بعدها در تمام زندگیاش جریان یافت: روحیهی شورشی علیه نظم موجود. سال ۲۰۱۴ در مصاحبهای به CNN گفت: من هنوز هم پانک هستم. چیزی که این عرصه را برایم شگفتانگیز میکرد این بود که «قرار نیست از یادگرفتن موسیقی خجالت بکشم.» ممکن است یک گروه موسیقی وقتی برای اولینبار روی صحنه میرود، خیلی افتضاح باشد، اما در مدت کوتاهی به ستارههایی مانند رامونز تبدیل شود. همین اتفاق برای کدنویسان هم رخ میدهد. شاید برنامهای بنویسند و کدشان افتضاح باشد، دوباره آن را بنویسند و باز هم بد کار کند، اما سال بعد پدیدهای شگفتانگیز مانند لینوکس را خلق میکنند که در کل جهان مورد استفاده قرار میگیرد. مهمترین چیز در زندگی این است که با اعتمادبهنفس قدم به میدان بگذاری و سریع یاد بگیری. این چیزی بود که از پانک یاد گرفتم و به همین دلیل هم هرگز پانک بودن را رها نخواهم کرد.
مشاغل جک دورسی: منشی، ماساژور، برنامهنویس
سال ۱۹۹۵ دورسی وارد رشتهی علوم کامپیوتر دانشگاه علم و صنعت میسوری شد، اما فضای آکادمیک با همهی امکاناتی که داشت برای او بسیار محدود و ایستا به نظر میرسید.
او پس از دو سال درسش را رها کرد و به دانشگاه نیویورک رفت؛ اما دو سال بعد از این دانشگاه نیز انصراف داد و درسش را برای همیشه نیمهتمام گذاشت. مشکل جک با دانشگاه سختی درسها نبود، بلکه سیستم آموزشی سنتی نمیتوانست روحیه و افکار سرکش او را راضی کند.
دورسی سال ۱۹۹۹ به اوکلند کالیفرنیا نقلمکان کرد: این ایالت مرکز فناوری آمریکا محسوب میشد و اینترنت هم بهسرعت در حال گسترش بود. آرزوی او؟ کار در هر استارتاپی که با ایدهای خلاقانه به سمت آینده حرکت کند.
زندگی حرفهای جک دورسی در دنیا فناوری با ورود به شرکت Dispatch Management Services Corp آغاز شد. او باگهایی را در سیستم امنیتی وبسایت شرکت پیدا کرد و آنها را به همراه توصیههایی برای اصلاح آسیبپذیریهای موجود در ایمیلی به گرگ کید، مدیر ارشد DMSC گزارش داد. این اقدام حتی میتوانست به بازداشت شدن او منجر شود، اما کید تصمیم گرفت دورسی را استخدام کند.
شرکت DMSC در حوزهی مدیریت پیکهای موتوری و خدمات حملونقل فعالیت داشت. دورسی در این دوران فرصت کرد با سیستم پیام کوتاه (SMS) و برنامهی جدیدی که از طریق آن توزیعکنندگان میتوانستند حرکت پیکها را بهصورت لحظهای مشاهده کنند، آشنا شود.
او همچنین روی توسعهی سیستم پیگیری مسیرهای پیکها، برنامهریزی و بهینهسازی زمان رسیدن آنها به مقصد کار کرد، یعنی دقیقاً همان چیزی که از نوجوانی ذهنش را مشغول کرده بود. پروژهی بعدی او سیستم نوآورانهی dNet.com نام داشت که الگوریتمهای موقعیتیابی و زمانبندی را به سطح جدیدی ارتقا میداد، اما این پروژه با پایان حباب داتکام، تعطیل و دورسی بیکار شد.
جک به مدت ۵ سال بهصورت فریلنس پروژههایی از شرکتهای مختلف میگرفت و مدتی بهعنوان منشی سالن تتو کار کرد. او حتی دورههای ماساژدرمانی را هم گذراند، اما سال ۲۰۰۶ با پیوستن به شرکت Odeo قدم در راهی گذاشت که قرار بود زندگیاش را برای همیشه متحول کند.
جک دورسی و تأسیس توییتر
ایوان ویلیامز، کارآفرین شناختهشدهای بود که پیشازاین با توسعهی Blogger و فروش آن به گوگل، دستاوردهای درخشانی در کارنامهی خود ثبت کرده بود. او مدتی هم با سرگی برین همبنیانگذار گوگل همکاری میکرد.
محبوبیت پادکستها و نیاز کاربران به پلتفرمی برای دسترسی به این نوع محتوا جرقهی راهاندازی یک سرویس پادکستینگ جدید را در ذهن ویلیامز زد: او تیمی از برنامهنویسان پرشور و خلاق را گرد هم آورد و استارتاپ پادکستینگ اودیو را راهاندازی کرد. دورسی به تیم ویلیامز پیوست و با افرادی مانند بیز استون همکار شد، کسی که بعدها نقش مهمی در تأسیس توییتر داشت.
برخلاف بلاگر که به موفقیت خیرهکنندهای رسیده بود، سرنوشت اودیو خیلی زود در هالهای از ابهام قرار گرفت، زیرا اپل با معرفی iTunes که قابلیت پشتیبانی از پادکستها را داشت، اغلب رقیبان را کنار زد. سال ۲۰۰۶ اودیو عملاً گرفتار بحران مالی شد و ویلیامز تصمیم گرفت مسیر شرکت را تغییر دهد. او به تیمش پیشنهاد داد به چند گروه تقسیم شوند و روی توسعهی محصولات متفاوتی تمرکز کنند.
دقیقاً در همین زمان جک دورسی در یکی از جلسات طوفان فکری ایدهی توییتر را مطرح کرد: پلتفرمی آنلاین برای به اشتراکگذاری «موقعیت» کاربران.
این ابزار به کاربران اجازه میداد با پیام کوتاه به دوستانشان اطلاع دهند که در حال انجام چه کاری هستند و دوستانشان میتوانستند آنها را دنبال کنند. آنچه زمانی سیستمی برای ردیابی آمبولانسها و تاکسیها بود، حالا زمینهساز توسعهی سرویس جدیدی میشد که مردم را از طریق تلفنها و پیامهای متنی به هم متصل میکرد.
جک بلافاصله طرحی از رابط کاربری برنامه را با نام my.stat.us روی کاغذ کشید و به ویلیامز نشان داد. ایدهی او بلافاصله با استقبال مدیران مواجه شد.
جک دورسی و بیز استون پروتوتایپ برنامه را طی دو هفته آماده کردند و تست برنامه داخل تیم صورت گرفت. جک و همکارانش پیامهای کوتاه وضعیتهای روزمرهی خود را از طریق به اشتراک میگذاشتند و نتایج آزمایشها نشان میداد که پلتفرم پیشنهادی؛ جذابیت زیادی دارد.
پروژه ابتدا Status و مدتی بعد Obvious نام گرفت. نهایتاً نوا گلس یکی دیگر از مدیران و سرمایهگذاران اودیو نام توییتر را پیشنهاد داد، واژهای به معنای «جیکجیک» که میتوانست نمایانگر ماهیت کوتاه و گذرای پیامها باشد.
مارس ۲۰۰۶ توییتر بهعنوان یک شرکت مستقل با ردیف همبنیانگذاران ایوان ویلیامز، جک دورسی، بیز استون و نوا کلاس ثبت رسمی شد و دورسی که در این زمان ۳۰ساله بود، از آغاز سمت مدیرعاملی را بهعهده گرفت. ۱۶ مارس او اولین توییت خود را با موفقیت به اشتراک گذاشت: «just setting up my twttr»
او میگوید: هدف اصلی ما این بود که همهچیز را ساده نگه داریم. محدودیت ۱۴۰ کاراکتری متن توییتها را واضح نگه میداشت و استفاده از پلتفرم را آسانتر میکرد. کافی بود یک پیام بفرستید و کل دنیا به توییت شما دسترسی داشته باشند.
در اصل ایدهی جک راهاندازی یک شبکهی اجتماعی نبود. او ابزاری خام را طراحی کرده بود که بهمرورزمان و طبق رویدادهای جهان هویت پیدا میکرد: محصول ما هیچ تعریف مشخصی نداشت. مردم میتوانستند درباره زلزلهای که همین لحظه حس کردند یا صبحانهای که خوردهاند چیزی بنویسند و هر بار که توییت میکردند، تعامل ایجاد میشد.
اغلب ویژگیهای معروف توییتر از جمله هشتگگذاری به پیشنهاد کاربران توسعه یافت
بهاینترتیب تکامل ارتباطات توییتر به دست کاربران پیش رفت: توییتها در نقش محرک، بازخوردهایی را به دنبال داشتند که با ریپلای یا منشن کردن با علامت @، ریتوییت، رشته توییت و همچنین تعامل رودررو در دنیای واقعی منعکس میشد. حتی ایدههایی نظیر هشتگگذاری که بعدها به دیگر پلتفرمها نیز سرایت کرد، ایدهی کاربران توییتر بود. دورسی بعدها درمورد این تعاملات گفته بود: هرچه بیشتر چیزی را که در اطرافمان میگذرد به اشتراک بگذاریم، بیشتر میفهمیم که دیگران چگونه زندگی میکنند. هر چه درک بیشتری داشته باشیم، همدلی بیشتری با یکدیگر خواهیم داشت. بهطورکلی، این امر تعارضات را کاهش میدهد. وقتی درک کنید که دیگری چگونه زندگی میکند، بهاحتمال کمتری با او درگیر خواهید شد.
تضادها و تنشها بین بنیانگذاران: اخراج دورسی از سمت مدیرعاملی
اما توییتر واقعاً به یک شبکهی اجتماعی تبدیل شد، البته با رویکردی کاملاً متفاوت نسبت به فیسبوک و همین امر باعث اختلافنظر بنیانگذاران شد:
در پشتصحنهی پلتفرمی که پتانسیلهای آن طی زمان و در شرایط خاص اجتماعی کشف شد، هیئتمدیره و سرمایهگذاران سبک مدیریتی دورسی را قابلقبول نمیدانستند و انتظار داشتند او راهی برای رشد بسیار سریع شرکت بیابد. در طرف دیگر میز دورسی اهمیت زیادی به درآمدزایی نمیداد از روند تعامل کاربران رضایت داشت.
این نگرش مخصوصاً برای ایوان ویلیامز که کارآفرینی عملگرا و متمرکز بر جنبههای تجاری بود طاقتفرسا و ناامیدکننده بهنظر میرسید. سال ۲۰۰۸ درحالیکه دورسی کلاسهای یوگا و طراحی مد را هم در برنامهاش گنجانده بود، ویلیامز هیئتمدیره را راضی کرد که دورسی را از مدیرعاملی کنار بگذارند و خودش جای او را گرفت.
دورسی بعدها در مصاحبهای اقرار کرد که این جریان به روحیهی او آسیب شدیدی زده بود: «از اینکه از شرکتی که خودم ساختم کنار گذاشته شدم حس تلخی داشتم. سخت است شما را از خانهای که با دستان خودتان ساختهاید بیرون کنند و توییتر برای من همین خانه بود.»
شاید این اولینباری بود که جک دورسی علاقهاش به توییتر را بهسادگی و صراحت بیان میکرد، اما هنوز ایدهای نداشت که سالها بعد، باز هم به همین شدت و شاید بیشتر، دلتنگ خانهی خود خواهد شد.
بااینحال اوضاع آنطور که ویلیامز تصور میکرد پیش نرفت. او نیز در مقام مدیرعاملی توییتر دستاورد مثبتی نداشت و بعد از دو سال (سال ۲۰۱۰) از مقام خود کنارهگیری کرد. دیک کاستولو، بهعنوان سومین مدیرعامل توییتر جایگزین ویلیامز شد و دورسی را بهعنوان رئیس بخش محصولات به شرکت بازگرداند.
البته دورسی در مدتی که از توییتر فاصله گرفت، شرکت اسکوئر را تأسیس کرد تا ایدههایش را در بخشی دیگر از دنیای فناوری دنبال کند: حوزهی فینتک.
او سال ۲۰۱۵ مجدداً به جایگاه مدیرعاملی بازگشت، اما هرگز به چهرهی دلخواه سرمایهگذاران تبدیل نشد. در نمایی دیگر با وقوع بهار عربی طی سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲، توییتر به ابزاری حیاتی برای جنبشهای آزادیخواهانه تبدیل شده بود که به کاربران فرصت میداد با هشتگهای تأثیرگذار بهسرعت پیامهای خود را جهانی کنند و روایتهایی را که رسانههای رسمی غالباً نادیده میگرفتند، به نمایش بگذارند.
این سکو همچنین جایگاه ویژهای بین خبرنگاران و فعالان حقوق بشر یافت و فضای نوین دموکراسی دیجیتال نام گرفت: توییتر بهعنوان کاتالیزوری برای انسانی کردن تجربیات مردم واقعی در زمان ناآرامیهای سیاسی و مدنی عمل میکرد و هر اتفاقی را که در جهان رخ میداد، پیش چشم جهان قرار میداد.
همین امر باعث شد دورسی محدودیت ۱۴۰ کاراکتری توییتها را به ۲۸۰ کاراکتر افزایش دهد و امکان ارسال لینک، ویدیو و تصویر را نیز اضافه کند.
اما رشد توییتر با چالشهایی مانند نشر اطلاعات نادرست و جعلی و استفادهی گروههای تروریستی نیز همراه بود، پارادوکسی که هرچه دورسی برای متعادلتر کردن آن تلاش میکرد، دائماً دوردستتر میشد.
اختصاص تیمهای جدید نظارت محتوا، تقویت سیستم گزارشدهی کاربران، الگوریتمهای پیشرفتهی شناسایی محتوای افراطی در این راستا صورت گرفت، اما چالش برقراری تعادل بین آزادی بیان و امنیت عمومی همچنان ادامه داشت و دورسی را زیر تیغ رگولاتوریها نگه میداشت.
سرمایهگذاران هم معتقد بودند ازآنجاکه دورسی در کنار توییتر وقت خود را به مدیریت اسکوئر نیز اختصاص میدهد، تمرکز کافی برای بالابردن ارزش بازار سهام توییتر ندارد. ادعایی که همیشه با مخالفت دورسی مواجه میشد: مگر استیو جابز (که یکی از افراد محبوب دورسی بود) همزمان اپل و پیکسار را مدیریت نکرده بود؟
از Square تا Block: حضور جک دورسی در دنیای فینتک
ایدهی شرکت اسکوئر زمانی به ذهن جک دورسی رسید که یکی از دوستانش به نام جیم مککلوی، با او در مورد اینکه در فروش یک قطعهی هنری کریستال به مشکل برخورده بود صحبت کرد. مشکل مککلوی و بسیاری از خردهفروشان این بود که نمیتوانستند بهای اجناس و خدمات خود را از طریق کارت اعتباری مشتریان دریافت کنند.
در آن زمان پذیرش پرداخت با کارتهای اعتباری معمولاً به دستگاههای کارتخوان گرانقیمتی نیاز داشت که تنها در اختیار کسبوکارهای بزرگتر قرار میگرفت.
جک هنگام طراحی تجربه Square به شبکه پرداخت درونفروشگاهی اپل نگاه کرد: اگر مردم بهجای ایستادن در صف صندوقهای فروشگاه میتوانستند درست در لحظهی تصمیمگیری «کارت بکشند»، تجربهای جادویی اتفاق میافتاد.
دو دوست تصمیمم گرفتند سیستم ساده و کارآمدی را توسعه دهند که نقش یک مینی کارتخوان را ایفا کند. همچنین نرمافزار اسکوئر نیز باید به شیوهای طراحی میشد که برای کاربرانی با کمترین دانش فنی نیز قابلاستفاده باشد. دورسی میگوید: دنیای مالی از مدتها پیش سه عنصر مهم را ازدستداده بود: شفافیت، فوریت و دسترسیپذیری. اواخر سال ۲۰۰۸ و اوایل سال ۲۰۰۹، بازار در حال بازتنظیم خود با تغییر تیمهای مدیریتی موجود در همهی سطوح بود. مسترکارت و ویزا تحت نظارت جدی دولت فدرال قرار داشتند و انگار همهی زمینههای لازم برای نوآوری جدید مهیا بود. فقط اگر میتوانستیم سریع دستبهکار شویم و با افراد تأثیرگذاری صحبت کنیم، تحول جالبی را رقم میزدیم.
اسکوئر در قالب دستگاه کوچکی توسعه یافت که به جک هدفون گوشیهای موبایل وصل میشد و کاربران باید برای استفاده از آن باید پس از واردکردن کارت اعتباری به دستگاه، نام گیرنده و مبلغ پرداختی را وارد و سپس پروسه را تأیید میکردند.
پس معرفی اسکوئر در سال ۲۰۱۰، چالشهای راه بهتدریج نمایان شدند: اولین و بزرگترین مشکل، مقررات پیچیده و سختگیرانهای بود که فضای پرداختهای دیجیتال را تحت سیطرهی خود داشت. بانکها و مؤسسات مالی به ریسکهای امنیتی موجود در تراکنشهای الکترونیکی اشاره میکردند و در مقابل پذیرش و همکاری با اسکوئر جبهه میگرفتند.
فروشندگان مستقل و کسبوکارهای کوچک که جامعهی هدف دورسی محسوب میشدند، به توافقنامهها و مجوزهای قانونی متعددی نیاز داشتند. به همین دلیل دورسی و تیمش ساعتهای طولانی با بانکها و رگولاتورها مذاکره کردند تا سیستم خود را قانونی و ایمن کنند.
دورسی برای موفقیت اسکوئر زمان و انرژی زیادی صرف کرد و برخلاف انتظار رسانههای فناوری که توسعهی این فناوری را تلاشی بیهوده میدانستند، پس از عرضه اولیهی محصول با استقبال کاربران مواجه شد. پس از آن تیم اسکوئر قابلیتهای بیشتری را به سیستم اضافه کرد تا طیف متنوعتری از نیازهای کسبوکارها را پوشش دهد.
یکی از این امکانات توسعهی نرمافزاری بود که علاوهبر پردازش پرداختها، گزارشهای مالی و تحلیلهای فروش را نیز به کاربران ارائه میداد.
با افرایش محبوبیت اسکوئر، شرکتهای بزرگی چون پیپال و Intuit با معرفی محصولات مشابه تلاش کردند سهمی از این بازار خوشآتیه به دست آوردند. این رقبا از منابع مالی بهتری بهره میبردند و میتوانستند تخفیفات بیشتری به مشتریان پیشنهاد دهد، یا فناوریهای پیشرفتهتری را در مدت کوتاهتری معرفی کنند.
اما موفقیت واقعی اسکوئر در سال ۲۰۱۲ رقم خورد، یعنی زمانیکه استارباکس موافقت کرد از راهکار پرداخت این شرکت در فروشگاههایش استفاده کند. این همکاری اعتبار فوقالعادهای به اسکوئر بخشید و زمینهساز قدم بعدی جک دورسی، یعنی سیستم کیف پول آنلاین Cash App شد.
سهام اسکوئر سال ۲۰۱۵ در بورس نیویورک عرضه شد و سرمایهای معادل ۲٫۹ میلیارد دلار برای شرکت به ارمغان آورد.
سال ۲۰۱۸ دورسی قابلیت جدیدی را به سیستم کش اپ اسکوئر اضافه کرد: خریدوفروش بیتکوین. این تصمیم مخالفان زیادی بین هیئتمدیرهی شرکت داشت: «چرا یک شرکت پرداخت معتبر باید وارد بازار پرریسک ارزهای دیجیتال شود؟» اما دورسی معتقد بود با این اقدام دسترسی مردم عادی به ارزهای دیجیتال را راحتتر میکند. او سال ۲۰۲۰، ۵۰ میلیون دلار از سرمایهی اسکوئر را به بیتکوین تبدیل کرد.
سال ۲۰۲۱، جک دورسی تصمیم گرفت با ریبرندینگ اسکوئر به Block، هویتی جدید و گستردهتر به شرکت بدهد. او دلایل انتخاب این نام جدید را چنین توضیح داده بود: نام Block معانی مرتبط زیادی برای شرکت دارد: بلوکهای ساختمانی، بلوکهای همسایه و کسبوکارهای محلی آنها، اجتماعاتی که در مهمانیهای پر از موسیقی گرد هم میآیند (بلوک پارتی)، بلاکچین، بخشی از کد، و موانعی که باید بر آن غلبه کرد.
کنارهگیری جک دورسی از توییتر و حمایت از توسعهدهندگان بیتکوین
نوامبر ۲۰۲۱، یعنی حدود یک هفته قبل از ریبرندینگ اسکوئر، جک دورسی با انتشار ایمیلی به کارمندان توییتر و توییتی عمومی، خبر استعفایش را اعلام کرد. دورسی گفته بود میخواهد زمینه را برای رهبری جدید شرکت آماده کند، جایگاهی که پس از او به پراگ آگراوال مدیر ارشد فناوری رسید.
این تصمیم البته ناگهانی نبود؛ از مدتها قبل شایعاتی دربارهی نارضایتی هیئتمدیرهی توییتر از نقش دوگانهی دورسی در دو شرکت به گوش میرسید. یک سال بعد او از هیئتمدیرهی این شرکت نیز کنارهگیری کرد.
حالا دورسی میخواست به جهان نشان دهد که Block تنها یک شرکت پرداخت الکترونیکی نیست. او صندوقی را برای حمایت از توسعهدهندگان بیتکوین و پروژههای مرتبط با بلاکچین راهاندازی کرد و بخشی از ثروت شخصی خود و سرمایهی بلاک را به آن اختصاص داد. قدم بعدی، توسعهی ولت سختافزاری جدیدی بود که امنیت ارزهای دیجیتال را در بالاترین سطح نگه میداشت.
بهمرور جهان متوجه میشد که توجه دورسی به بیتکوین چیزی فراتر از ترندهای فناوریهای نوظهور است. او سال ۲۰۲۱ بهعنوان یکی از سخنرانان اصلی کنفرانس بیتکوین میامی، از پتانسیل این ارز برای تغییر جهان گفت: من در سفرم به آفریقا با کارآفرینان نیجریه، اتیوپی و غنا دیدار کردم و دیدم چگونه پتانسیلهای بیتکوین میتواند به جوامعی که از سیستم بانکی محروماند کمک کند. مؤسسات مالی سنتی غالباً گروههای فقیر را از خدمات خود محروم میکنند. سیستمهای فیات شفافیت کافی ندارند و به نابرابریهای مالی دامن میزنند. اما طبیعت غیرمتمرکز بیتکوین با حذف واسطهها سیستم مالی فراگیر و شفافی در اختیار مردم میگذارد و به هرکسی که به اینترنت دسترسی داشته باشد اجازه میدهد در اقتصاد جهانی مشارکت کند.
بلو اسکای و رؤیای شبکههای اجتماعی غیرمتمرکز
پروژهی بلواسکای از سال ۲۰۱۹ آغاز شد، زمانی که دورسی تیم کوچک و مستقلی را به توسعهی استانداردی جدید و غیرمتمرکز برای شبکههای اجتماعی اختصاص داد. ایدهی اصلی پروژه این بود که کاربران شبکههای اجتماعی مالک دادههای خود باشند و بتوانند محتوایشان را روی دامنههای مختلف جابهجا کنند.
به عقیدهی دورسی این تنها راهی بود که نهایتاً به مردم اجازه میداد فارغ از نظارت شرکتها و نهادها، بهراستی آزادانه با یکدیگر تعامل داشته باشند و افکار خود را بیان کنند.
بلواسکای سال ۲۰۲۱ بهعنوان شرکتی مستقل به ثبت رسید: پروتکل AT (انتقال تأیید شده) به شیوهای طراحی شده بود که به کاربران اجازه میداد دادههای خود را از یک سرور به سرور دیگر منتقل کنند، الگوریتم نمایش محتوا را مطابق با نیازهای خود تنظیم نمایند و با پلتفرمهای دیگری که از این پروتکل استفاده میکنند، ارتباط برقرار کنند.
با جدی شدن ماجرای فروش توییتر به ایلان ماسک، اکتبر ۲۰۲۲ نسخهی بتای بلواسکای زودتر از زمانی که دورسی در نظر داشت به مردم معرفی شد و بهسرعت توجه بسیاری از فعالان عرصه فناوری را به خود جلب کرد.
می ۲۰۲۴ دورسی با اذعان به اینکه بلواسکای دارد همان اشتباهات توییتر را تکرار میکند و به سمت ساختار سنتی شرکتی و ابزارهای متمرکز نظارت محتوا پیش میرود، حساب کاربری خود را در این پلتفرم حذف کرد و از هیئتمدیره جدا شد. پس از این جریان او سیاستهای ماسک در شبکهی X را تحسین کرد و در پستی نوشت: برای احقاق حقوقتان به شرکتها تکیه نکنید. خودتان با استفاده از فناوریهایی که آزادی را ترویج میکنند، از حقتان دفاع کنید. (شما همین حالا در حال استفاده از یکی از این فناوریها هستید)
اما واقعاً جریان چه بود؟ دورسی در مصاحبهای که سال ۲۰۲۴ با Pirate Wires داشت، از ماجرای تحولات چند سال اخیر صحبت کرد که در ادامه خلاصهای از صحبتهای او را میخوانیم.
جک دورسی، آزادی بیان و شبکههای اجتماعی: چرا از بلو اسکای جدا شدم
در طول دومین حضورم در کنگره، بهصراحت گفتم: «شما نباید قدرت کنترل محتوای کاربران را در دست داشته باشید، من هم نباید این قدرت را داشته باشم و هیچکس دیگری هم.»
در همان دوران در مصاحبهها تصدیق کردم که توقیف دائمی حساب کاربران (مانند ترامپ)، برای کسبوکار توییتر کار درستی بود، ولی برای دنیا و اینترنت، اشتباه بود. توییتر ۲۰ درصد از درآمد خود را از بازاریابی برند کسب میکرد و اگر ما این کار را انجام نمیدادیم، شرکتهایی که در توییتر برند خود را تبلیغ میکردند، بودجهشان را از شرکت بیرون میکشیدند.
ایلان ماسک میتوانست بدون این درآمدها دوام بیاورد و همانطور که دیدیم، باوجود کاهش شدید درآمد X و حتی ارزش بازار شرکت، سیاستهای خود را ادامه داد. نجات شبکههای اجتماعی یا با شرکتهای خصوصی امکانپذیر میشود یا با پروتکلهای وب غیرمتمرکز.
به همین دلیل ما دو سال زمان صرف کردیم تا افرادی را دور هم جمع کنیم که پروتکل AT را برای پروژهی توسعه دهند. برنامهی ما این بود که توییتر را روی این پروتکل ببریم تا از فشارهایی که بهعنوان یک شرکت عمومی و وابسته به مدل تبلیغات برند بر ما وارد میشد، خارج شویم. بهاینترتیب دیگر کنترل محتوا در دستان ما نبود.
هنگامیکه جریان فروش شرکت پیش آمد، جی گریبر مدیر پروژه و سایر اعضای کلیدی تیم بلواسکای میپرسیدند: «یعنی بودجهای که در اختیار داریم قطع میشود؟» ناگهان همهچیز به تلاشی برای بقای پروژه تبدیل شد.
جی فکر میکرد باید شرکتی (حتی در فرم B Corp) تأسیس کند و سریعاً اموری مثل تعریف مدل کاری، جذب سرمایهگذار، تشکیل هیئتمدیره و صادرکردن سهام را انجام داد. اینجا برای اولینبار فکر کردم: «ولی هدف ما این نبود، این چیزی نبود که میخواستیم انجام دهیم.» بلواسکای قرار بود پروتکلی متنباز باشد که توییتر و سایر شبکههای اجتماعی از آن استفاده کنند.
من فکر میکنم اینترنت به یک پروتکل غیرمتمرکز برای شبکههای اجتماعی نیاز دارد. فکر میکنم ایلان به چنین چیزی نیاز دارد و فکر میکنم X به آن نیاز خواهد داشت. این پروتکل، مسئولیتها را از دوش شرکت برمیدارد و لایهها را جدا میکند.
چیزی که اتفاق افتاد این بود که مردم بلواسکای را جایی برای فرار از توییتر جدید دیدند و بلواسکای هم این موج از کاربران مهاجر را جذب کرد. این روش مناسبی برای ساختن چیزی ارزشمند و موفقیتآمیز نیست. در مرحلهی بعد از جی و همکارانش خواستند ابزارهای نظارت محتوا و حذف کاربران را به شبکه اضافه کنند و متأسفانه آنها هم این درخواست را پذیرفتند.
این دومین باری بود که احساس کردم «نه، این دقیقاً همان اشتباهاتی است که ما در توییتر بهعنوان یک شرکت مرتکب شدیم.» ما دیگر یک پروتکل غیرمتمرکز واقعی نداشتیم، بلواسکای یک اپلیکیشن دیگر بود که همان مسیر توییتر را برای بخش دیگری از جمعیت دنبال میکرد.
در همین زمان با Nostr آشنا شدم که یک پروتکل واقعاً باز و بهسرعت در حال پیشرفت بود. ما نمیدانیم رهبر آن کیست (شخصی با نام مستعار) این پروژه نه شرکتی دارد، نه هیئتمدیرهای و نه منابع مالی. Nostr از ابتدا هیچ وابستگیای به توییتر نداشت؛ بلکه واکنشی به ناکامیهای توییتر بود.
تصمیم گرفتم از هیئتمدیرهی بلواسکای خارج شوم و حساب کاربریام را حذف کردم. فکر نمیکنم یک پروتکل به شرکت و هیئتمدیره نیاز داشته باشد و اگر چنین باشد، مسلماً هدف من این نیست که نقشی در توسعهی آن ایفا کنم. میخواهم واقعاً روی Nostr متمرکز شوم و تا حد توانم به تأمین منابع مالی آن کمک کنم.